کتاب جنایت ومکافات اثری از فئودور داستایوفسکی
رمان بزرگ و فوقالعاده مهم جنایت و مکافات با عنوان انگلیسی Crime and Punishment اثری ماندگار از فئودور داستایفسکی است که مهری آهی آن را از روسی ترجمه کرده است. ترجمهای درخشان که پس حدود نیم قرن همچنان میتوان آن را بهترین ترجمه جنایت و مکافات دانست. در این کتاب ما فلسفه اصلی داستایفسکی، راهحل او برای نجات روسیه از چنگال نهیلیسم و همچنین صدای وجدان آشنا میشویم که تا به حال در هیچ کتاب دیگری به این خوبی از آن صحبت نشده است.اما داستایفسکی در زندگی خود نیز فراز و نشیبهای زیادی تجربه کرده و تقریبا همه کتابهای او در شرایط خاصی نوشته شده است. کتاب جنایت و مکافات نیز از این نظر مستثنی نیست و تحت شرایطی ویژه نوشته شده است.ماجرای جنایت و مکافات حول زندگی یک دانشجوی رشتهی حقوق به نام «رادیون راسکولنیکف» میچرخد. جوانی که فشار فقر دارد خردش میکند. او اصولی برای خود دارد و بر اساس این اصول هم دست به قتل میزند. شخصیت راسکولنیکف مرد جوانی است که با پا فراتر از مرزها گذاشتن و انجام ناهنجاری به اندیشههای خودش جامهی عمل میپوشاند. او هیچ اصل و قاعدهی تحمیلی از جامعه را نمیپذیرد. شخصیتی آزمونگراست و تا تهوتوی یک چیز را درنیاورد، دست برنمیدارد. تا آخرین مرزها پیش میرود و رنج حاصل از آن را به جان میخرد. داستایفسکی نویسندهی واقعگرایی بود که همیشه چشمی هم به وضعیت اجتماعی آن روز روسیه داشت. شخصیتهای او نمایندهی مردم روسیه هستند.مضمون کتاب جنایت و مکافات، قتل و تاثیر آن بر قاتل است. دروننگری یکی از ویژگیهای بارز داستایفسکی بود که آن را به همراه تجارب شخصیاش از زندان وارد داستان کرد. او توجه زیادی به حالات درونی قهرمان کتابش راسکولنیکف داشت. به باور داستایفسکی در موقعیتهایی که روان نامتعادل شود، بهتر میتوان جوهر باطنی انسان را شناخت. او علاقه داشت بداند راز ذات آدمی چیست؛ در اصل چه بوده و جامعه چه از آن ساخته است. کتابهای او بهطور عمیقی دربارهی انسان بودن و چگونگی انتخاب نحوهی زندگی است. همین امر هم راز جاودانگی آثار اوست و با وجود گذشت حدود یک و نیم قرن از انتشار جنایت و مکافات هنوز هم تاثیرگذار است و خواندن آن درکی بالا از ذات انسان را به خواننده میبخشد...
معرفی کتاب جنایت و مکافات
جنایت و مکافات (به روسی: Преступление и наказание) نام رمان مشهوری نوشتهٔ فیودور داستایفسکی، نویسندهٔ پرآوازهٔ روسی است که در زمره مهم ترین آثار تاریخ ادبیات به حساب می آید.
خلاصه داستان جنایت و مکافات
این کتاب داستان دانشجویی به نام راسکولْنیکُف را روایت میکند که بهخاطر اصول مرتکب قتل میشود. بنابر انگیزههای پیچیدهای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است، زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشود، میکُشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته میبیند و آنها را پنهان میکند. بعد از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه راسکولنیکف هرکس را که میبیند میپندارد به او مظنون است و با این افکار کارش به جنون میرسد. در این بین او عاشق سونیا، دختری که بهخاطر مشکلات مالی خانوادهاش دست به تنفروشی زده بود، میشود. داستایفسکی این رابطه را به نشانهٔ مِهر خداوندی به انسان خطاکار استفاده کردهاست و همان عشق، نیروی رستگاریبخش است. البته راسکولنیکف بعد از اقرار به گناه و زندانی شدن در سیبری به این حقیقت رسید.
تحلیل داستان جنایت و مکافات
مضمون و درونمایهٔ کتاب تحلیل انگیزههای قتل و تأثیر قتل بر قاتل است که داستایفسکی مسئلهٔ رابطه میان خویشتن و جهان پیرامون و فرد و جامعه را در آن گنجاندهاست.
رفتار راسکولنیکف در این داستان را میتوان در دیگر آثار نویسنده همچون یادداشتهای زیرزمینی و برادران کارامازوف نیز مشاهده کرد (رفتار او بسیار شبیه ایوان کارامازوف در برادران کارامازوف است). او میتواند با توجه به تواناییهایش کار خوبی برای خود پیدا کند، درحالیکه بسیار فقیرانه زندگی میکند. درحالیکه رازومیخین وضعیتی مشابه او دارد، ولی بسیار بهتر از او زندگی میکند و هنگامی که به راسکولنیکف کاری پیشنهاد میکند، او از این کار سر بازمیزند و درحالیکه پلیس هیچگونه مدرکی علیه او ندارد او آنها را به خود مشکوک میکند.
پیشینه
داستایفسکی سه بار تلاش کرد تا این اثر را از زبان شخصیت اصلی داستان روایت کند؛ نخست به شکل یادداشتهای روزانه شخصیت اصلی، سپس به شکل اعتراف او در برابر دادگاه و سرانجام به صورت خاطراتی که او به هنگام آزادی از زندان مینویسد، ولی در نهایت آن را به روایت سادهٔ سوم شخص مفرد که قالب نهایی رمان بود نوشت.
او این داستان را از ژانویه ۱۸۶۶ تا تابستان آن سال، در نشریه روسکی وستنیک به چاپ رسانید.
شخصیتهای رمان جنایت و مکافات
- رادیون رومانویچ راسکولنیکف (رودیا): قهرمان داستان که برای آزمودن فرضیات خود دربارهٔ وجدان و طبیعت انسان مرتکب قتل میشود.
- آلیونا ایوانونا: پیرزن نزولخوار که با خواهرش زندگی میکند و راسکولنیکف سعی می کند که او را شپش بیفایده در اجتماع بداند چون میخواهد شبیه ناپلئون فکر کند اما نمیتواند خود را با این نظریه سازگار کند.
- مارمالادوف: کارمند سابق که تمام پول خانوادهٔ فقیرش را خرج مشروب کردهاست و هنگامی که در اثر تصادف کشته میشود، راسکولنیکف از خانوادهاش حمایت میکند.
- کاترینا ایوانونا: زنی تحصیلکرده و از خانوادهای اصیل است که بعد از مرگ شوهر اولش با مارمالادوف ازدواج میکند. او از بیماری سل رنج میبرد و شب و روز برای نجات خانواده از فقر تلاش میکند.
- سوفیا سمیونویچ (سونیا): دختر مارمالادوف که برای رفاه خانوادهاش خودفروشی میکند. راسکولنیکف معصومیت و پاکی او را درمییابد و به اصرار او به قتل اعتراف میکند و سونیا او را در دوران محکومیت حمایت میکند و با عشق او راسکولنیکف دوباره زنده میشود.
- پولخریا: مادر راسکولنیکف، زنی با اعتقادات مذهبی زیاد که حاضر است برای موفقیت پسرش هر کاری انجام دهد و تمام امیدهای خود را در راسکولنیکف میبیند. او در دوران محکومیت راسکولنیکف از دنیا میرود.
- دونیا: خواهر راسکولنیکف، دختری فداکار که قصد دارد برای رفاه خانواده و مخصوصاً برادرش با مردی ثروتمند و مغرور ازدواج کند. سویدریگایلف چند بار سعی در فریب او دارد، اما موفق نمیشود. پس از رفتن راسکولنیکف به سیبری او با رازومیخین ازدواج میکند.
- سویدریگایلف: مردی شهوتپرست و مرموز که گاهی دست بخشندهای دارد و سرپرستی یتیمان کاترینا را برعهده میگیرد. او اتفاقی اعتراف راسکولنیکف نزد سونیا به قتل را میشنود و سعی میکند از این موضوع برای به دست آوردن دونیا بهره ببرد.
- پتر پتروویچ لوژین: وکیل دادگستری و کارمند دولت که قصد ازدواج با دونیا را دارد، اما راسکولنیکف از شخصیت او متنفر است و او در دیدار خود با خانواده این را نشان میدهد. او برای انتقام سونیا را متهم به دزدی پولهایش میکند.
- رازومیخین: دوست و همدانشگاهی راسکولنیکف که فردی نجیب، باهوش و دوستداشتنی است. او در دوران بیماری راسکولنیکف از او حمایت و پرستاری میکند و بعداً با دونیا ازدواج میکند.
- لیزاوتا ایوانونا: لیزاوتا، خواهر پیرزن نزولخوار که همواره آرام است. او دوست صمیمی سونیاست و تصادفاً هنگام قتل پیرزن کشته میشود.
- پاروفیری پترویچ: پاروفیری، سربازپرس قتل که با بسیاری از نظریات جدید جرمشناسی آشناست. او روشهای متعدد روانشناسی را برای به دام انداختن راسکولنیکف به کار میبرد تا او را وادار به اعتراف کند.
- نیکولای: کارگر نقاش ساختمان محل سکونت پیرزن که پس از پیدا کردن قسمتی از اموال پیرزن مظنون اصلی قتل میشود و تحت تأثیر تفکرات مذهبی شدید، به قتلِ نکرده اعتراف میکند.
- ناستازیا: خدمتکار
که اکثراً در اتاق راسکولنیکف رفتوآمد دارد.
- زوسیموف:دکتر
که اکثراً راسکولنیکف را معاینه میکند.
- زامیتوف: سردفتر
که راسکولنیکف در رستوران نیز دربارهٔ قتل با او صحبتهایی داشتهاست.
- کولیا: پسر مارملادوف
- لیدا:دختر مارملادوف
- پولیا:دختر مارملادوف
- لبزیاتنیکوف:همخانه لوژین در پترزبورگ
- خانم لیپه و خزل : صاحب خانه مارملادوف
اقتباس
فیلم سینمایی ایرانی «پل خواب» بر اساس این داستان ساخته شدهاست و همچنین توسط ایمان افشاریان یک تئاتر در سال ۱۳۹۴ به همین نام ساخته شده است که بعدها فیلم این تئاتر نیز تولید گردید.
فیلم سینمایی امتیاز نهایی اثر تحسین شده وودی آلن اقتباسی از این کتاب است.